سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مگه میشه؟! - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
مگه میشه؟! - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
مگه میشه؟! - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :369375
بازدید امروز : 4
 RSS 

   

کلاً 2 بار رزم شبانه شرکت کردم

یکی ش میشداغ بود

همونی که بین همه معروفه که خیلی با حاله

اما من از اون شب یه وحشت خاص توی دلمه

با اینکه میدونستم الکیه اما تمام وجودم از ترس میلرزید

وای از گرمای انفجارها نگو

قالب تهی کرده بودم...

وقتی نشون میده یه بچه 14 ساله توی جبهه ست همه ش به خودم میگم من که 20 و اندی سالم بود توی اون لحظات که میدونستم نمایشی ه داشتم میمردم، پس این چه جوری اومده بود که بجنگه ...

هر وقت کتابهای جنگ رو میخونم مثل حکایت زمستان، همه ش دوست دارم به خودم بگم اینا همه ش داستان ه ،رمان ه!

آخه مگه میشه یکی بدونه چه خبره و بتونه بره بجنگه!؟ بعضیا دیدی میگن چشم و هم چشمی ه!به خدا چشم و هم چشمی توی اولین انفجار پودر میشه میره هوا،مگه میشه اینا جو جامعه باشه!



»Mrs. Shin ساعت 7:53 عصر روز دوشنبه 90 مهر 4

Lilypie Second Birthday tickers